قوه قضائیه خبر داد: اعدام دو تروریست وابسته به گروهک منافقین در ایران بر فرآیند ثبت نام دانش‌آموزان نظارت خواهد شد عادتی که خطر بروز عفونت‌ها را افزایش می‌دهد سامانه کنترل اردو‌های دانش‌آموزی راه‌اندازی شد (۵ مرداد ۱۴۰۴) استقرار بیش از ۱۶۰ موکب درمانی در مراسم اربعین ۱۴۰۴ وزارت آموزش و پرورش ۷۰۰ هزار بازنشسته دارد کاهش وزن اصولی با طب سنتی آمادگی کامل برای ارائه دارو به زائران اربعین در مرزها چرا زایمان زودرس اتفاق می‌افتد؟ دلایل کاهش سهمیه شیرخشک نوزادان چیست؟ هیچ محصولی به عنوان رفع عوارض واکسن کرونا تأیید نشده است پیش‌بینی هواشناسی امروز (۵ مرداد ۱۴۰۴) | ماندگاری توده هوای گرم در کشور تا ۵ روز آینده هشدار خودمراقبتی برای شهروندان در کلانشهر مشهد صادر شد (یکشنبه، ۵ مرداد ۱۴۰۴) ماجرای قتل هولناک خیابان سیدی مشهد | برادر عصبانی خواستگار خواهرش را با چاقو کشت ماجرای گروگانگیری ۳ میلیاردی در مشهد حکم قتل غیرعمد برای مردی که شوهر سابق همسر صیغه‌ای خود را کشت خودکشی پسر خانواده راز قتل پدر را برملا کرد هشدار سازمان امدادونجات درباره باد‌های ۱۲۰ روزه سیستان و وقوع باد و گردوخاک در شرق کشور تاکید وزیر بهداشت به استفاده از تمام ظرفیت‌ها در بهبودی مجروحان حادثه تروریستی زاهدان کسب مدال طلای مسابقات علوم نوجوانان توسط دانش‌آموزان ایرانی افتخارآفرینی تیم ایران در المپیاد جهانی زیست‌شناسی | درخشش نام علی‌اکبر نورالهی، دانش‌آموز مشهدی بین ۳ مدال طلا کشف مقبره ۳۸۰۰ساله یک جنگجو در آذربایجان دادستان کل کشور: برای مبارزه قاطع با فساد باید از فساد مبری بود این متهم کلاهبردار حرفه‌ای را شناسایی کنید + عکس مرگ مشکوک یک سالمند تحت پوشش بهزیستی در زنجان فراخوان طراحی تمبر یادبود «به نام ایران» تعریق همیشه به علت گرما نیست و ممکن است نشانه ای از بیماری باشد نجات یک قلاده پلنگ به کمک مرزداران آستارا (۴ مرداد ۱۴۰۴) مشاهده دو قلاده یوزپلنگ آسیایی دیگر در یوزکنام پل ابریشم (۴ مرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

روزنوشت‌های شهری (٧٣) | مسافر سنت در هزاره سوم

  • کد خبر: ۵۷۹۹۱
  • ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۲
روزنوشت‌های شهری (٧٣) | مسافر سنت در هزاره سوم
حجت‌الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| توی خیابان درحال پیاده‌روی هستم که کسی از دور به من اشاره می‌کند و همین‌طور که جلو می‌آید، سرش را تکان می‌دهد. وقتی جوان کاپشن‌مشکی نزدیک‌تر می‌شود، با شوق و ذوق سلام می‌کند و لبخندزنان می‌گوید: «خیلی دلم می‌خواست شما رو از نزدیک ببینم.» بعد انگار دنبال کلمه‌ای برای بیان احساس خود می‌گردد. قدری مکث می‌کند و برای اینکه نهایت محبت و خوشحالی‌اش را نشان دهد، اضافه می‌کند: «چجوری بگم؟ باور کنید اگه یک خواننده معروف رو می‌دیدم، این‌قدر خوشحال نمی‌شدم.»

یکشنبه| یکی از بستگان درمورد یکی از نوشته‌هایم که به گمان او تند است، تذکر می‌دهد و نصیحتم می‌کند. می‌گوید: «فکر می‌کنی اینکه تو می‌فهمی، دیگران نمی‌فهمند؟ چرا، همه می‌فهمند، ولی دیگران عاقلند و زبانشان را کنترل می‌کنند. حالا تو عقلت نمی‌رسد و همین‌جور می‌نویسی.»

دوشنبه| زن دست‌فروش، پشت چراغ‌قرمز، آمده است کنار ماشین و پیله کرده است که دستمال کاغذی بخر! وقتی چشمش به عمامه‌ام می‌افتد که روی صندلی کنارم گذاشته‌ام، می‌گوید: «تو که مسلمونی حاجی، یکی بخر!» ...

سه شنبه| مرد جوان خوش قد وقامتی که کفش هایش پاره و لباسش مندرس است، از مشکلات مالی و گرفتاری‌های اول زندگی می‌نالد و می‌گوید: «پدرم ۷ سال اسیر بود و جانباز ۶۰ درصد است، ولی حالا خودم حقوق مرتب ندارم و گاهی دو هفته سه هفته طول می‌کشد تا حقوقمان را بدهند. الان ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان به من می‌دهند، ولی همان را هم مطمئن نیستم که ماه بعد، بتوانم بگیرم. وقتی هم حقوقم را می‌ریزند، به دو روز نمی‌کشد که همه اش بابت اجاره خانه و قسط وام و قرض می‌رود و بعد من می‌مانم و یک ماه بعدش که باید با مسافرکشی با موتورسیکلت بگذرانم. مردم هم فکر می‌کنند، چون پدرم ایثارگر بوده، همه چیز داریم.» در تمام مدتی که او دارد درددل می‌کند، من به کسانی فکر می‌کنم که هم رزم پدر او بوده اند و الان بچه هایشان همه چیز دارند.

چهارشنبه| توی آسانسور مرکز خرید، وقتی دست دخترکم را می‌گیرم تا آهسته به همراه مادرش وارد کابین شود، مرد جوانی که زودتر از ما سوار شده است، نگاهی معنی دار از سر شوق و حسرت به ما می‌اندازد که معنی اش را همان لحظه می‌فهمم. وقتی نگاهش می‌کنم، عکس دخترکی را بر صفحه گوشی تلفن همراهش نشان می‌دهد و می‌گوید: «دلم برای بچه ام خیلی تنگ شده است. ۸ ماه است صاحب کارم نگذاشته است بروم شهرستان.»
حالم خوب نیست. دنبال بهانه‌ای می‌گردم تا زودتر از آسانسور بیرون بروم. وقتی مردی ۸ ماه از زن و بچه اش دور است، خانواده دیگر چه معنایی دارد؟ بر آن زن چه می‌گذرد؟ بر این مرد چه؟ و آن کودک چه تصویری از رابطه عاطفی درون خانواده خواهد داشت؟

پنجشنبه| در ساعات پایانی شب، خسته و کوفته از سفر برگشته ام و مشغول خارج کردن خودرو از پارکینگ فرودگاه هستم. برخلاف انتظارم، متصدی پارکینگ بسیار خوش اخلاق و مؤدب است و با لبخند و احترام خاص خود، خستگی سفر را از تنم بیرون می‌آورد. درحالی که دارم کارت بانکی را به او می‌دهم، می‌گویم خوش به حال زنت که شوهرش این قدر خوش برخورد و مهربان است! می‌خندد و می‌گوید: هنوز زن نگرفته ام.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->